داستان طوطی و بازرگان

این داستانی است بسیار شیرین و آموزنده که مولانا آنرا بیش از هشت قرن پیش به نظم در آورده، ولیکن اندرزها و آموزه های او هنوز شیرین و آموزنده می باشد. 

واقعیت امر آن است  که این داستان  قبل از مولانا توسط دیگران نیز نقل شده است. بطور مثال عطار در ۳۰ بیت و بصورت یک داستان دلنشین آنرا نقل کرده است 

مولانا آنرا در ۳۹۷ بیت سروده و اندرزهای زیادی به ما می دهد. که این اندرزها را می توان از لابلای اشعار او بیرون کشید بنظر می رسد مولانا هنگام سرودن این اشعار، سروده های عطار را در اختیار داشته است.

در اینجا ما در عین نقل داستان از زبان مولانا راز برخی از اندرزهای او را باز می کنیم. نویسنده باید متذکر شود که مفهوم واقعی این ابیات بسیار عمیق تر از آن است که بتوان در چند صفحه رازهای پنهان در پس این داستان شیرین را بیان کرد و در اینجا ما فقط چکیده‌ای از آن را نقل می کنیم 

در روزگار قدیم بازرگان بسیار متمولی بود که یک طوطی داشت و علاقه‌ی بسیار زیادی به این طوطی داشت، طوطی یار و همدم و مونس بازرگان بود. بازرگان او را در یک قفس طلایی نگاه می‌گذاشت و از هر نظر به او می رسید.

 بازرگان هر گاه در سفر به جاه های دور و دراز می رفت ابتدا از اطرافیان خود سوال می کرد که چه تحفه‌ای برای شان بیاورد. بدیهی است که طوطی نیز یکی از اطرافیان او بود .که بازرگان این سوال را از او می کرد

بود بازرگان او را طوطیی                                   در قفس محبوس زیبا طوطیی                        

چونکه بازرگان سفر را ساز کرد                         سوی هندوستان شد ن آغاز کرد                          

بازرگان بسوی طوطی رفت و از او پرسید تو چه می خواهی از هندوستان برایت بیاورد                                 

گفت طوطی را چه خواهی ارمغان                             کارمت از خطهٔ هندوستان

طوطی به او گفت وقتی به هندوستان رسیدی به فلان جنگل برو وطوطیان بسیار زیادی را در بالای چنان درختی خواهی یافت از جانب من از انها گله کن و  بگو من چه کنم که دراین قفس محبوسم و شما آزادید و به هر طرف که می خواهید 

می روید. من در اشتیاق دیدن شما گرفتارم ودلم خون می باشد ای کاش شما نیز یادی از من می کر دید و در فکر چاره ائی برای کارم بو دید

یاد یاران یار را میمون بود                                        خاصه کان لیلی و این مجنون بود 

خواجه قول داد که  به خواسته اش جامه ی عمل بپوشاند و پیام او را به طو طیان هندوستان برساند 

مر د بازرگان پذیرفت آن پیام                                       که رساند سوی جنس از وی سلام

This content is restricted to subscribers

Follow Us:

New Article :

داستان طوطی و بازرگان

داستان سلطان محمود و غلام هندو

داستان اعرابی و ریگ در جوال کردن

حکایت آن امیر کی غلام را گفت کی می بیار

داستان آهو در طویله‌ خران

داستان طوطی و بقال

0
Would love your thoughts, please comment.x
()
x